سلام الناز ماماني من دختر عزيزتر از جونم جونم واست بكًم اين جند روزي كه نبوديم اومديم خونه مامان مهري اخه بابا مهدي واسه كاراي ساخت زمين شمال رفته اونجا ما هم اومديم اينجا جند روزي كه اينجاييم از فرصت استفاده مي كنم بردمت خانه اسباب بازي و خدا رو شكر مشكلي بيش نيومد مي كًم مشكلي از اين بابا كه مي ترسيدم با بجه ها نسازي كه اينطوري نشد و كلي به شما خوش كًذشت البته تا روزي كه بريم خونه سعي مي كنم هر روز ببرمت با اينكه مربي اونجا مي كًه شما كوجيكي و نمي شه بري اما طبق معمول شما از عهده خودت بر مي ياي ميري تو فقط مشكل اينه بدون من نمي موني و منم بايد بشينم اونجا اما باشه از هيجي بهتره راستي يه روزم با دايي محمد برديمت سينما اصلا باورم نمي شد كه ب...