الناز نفس مامان الناز نفس مامان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

نفس مامان الناز

عاشقانه

الناز عزیزم عکساتو برات گذاشتم از امروز به بعد هم سعی می کنم هر روز برات بنویسم تا چیزی از قلم نیفته ولی اینو بدون که مامان عاشقت بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس ...
24 مهر 1392

شعرای الناز

سلام دختر عزیزتر از جونم ببخشید اگه یکم دیر شد به خاطر این بود که خونه مامان مهری بودیم و منم فقط با موبایل می تونستم بیام تو وبت که شما موبایل مامان و خراب کردی جریانم از این قرار بود که مامان گوشی . از دست شما قایم می کردم و  گذاشته بودم زو اپن که شما مثلا نبینی از اونجا که شما ماشالاه قدت بلنده گوشی دیدی رفتی که برشداری که اون ظرف بزرگ میوه خوری مامان مهری انداختی پایین و گوشی منم با اون اومد پایین و ال سی دیش سوخت البته فدای سرت چون اگر اون ظرف می افتاد رو سرت من الان بدبخت شده بودم در هر حال خطر از بیخ گوشمون گذشت و این بود که یکم غیبت داشتم الانم اومدیم خونه خودمون اخه امشب بابا مهدی می یاد هوراااااااااااااااااااااااااااااااا...
24 مهر 1392

نگرانت می شوم

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟ پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم تنهاییت برای من ... غصه هایت برای من  ... همه بغضها و اشكهایت برای من ... بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ... صدای همیشه خوب بودنت .را نازنین دخترم...
24 مهر 1392

قرار بود بازیگز بشی

راستی الناز جون تو این مدت که نبودیم یه اتفاق دیگه هم افتاد که یادم رفت بنویسم اونم این که یه روز که با هم رفته بودیم خرید یه گروه فیلمبرداری به کارگردانی سروش صخت مشغول ساختن فیلم بودن که تا شما رو دیدن ازت خوششون اومد کلی با شما شوخی می کردن تا بلکه شما راضی بشی یه نیم نگاهی بهشون بکنی اما با هیچ شگردی شما حتی یه لبخند خشک و خالی هم نزدی انا اونا ناامید نشدن و خواستن که فردا ببرمت سر فیلمبرداری که فردا هم همینطور شما اصلا همکاری نکردی فقط اون خانمی که تو گروه بود یه کم با گوشیش ازت فیلم گرفت که اگر روزی به یه بچه نیاز داشتن ما رو خبر کنن می دونم که خبری ازشون نمی شه و این اخرین شانست واسه جلو دوربین رفتنت بود اما اشکالی نداره فدای سرت ...
24 مهر 1392

تولد بازی

امروز خونه مامان شهناز برات یه کیک پختم و کلی واسه خودت تولد بازی کردی و هی می گفتی تبلد مبالک (تولد مبارک )الهی قربونت برم نمکدون ...
24 مهر 1392

اب بازی

سلام دوست جونیا سلام الناز عزیزم امروز بد از مدتها به طور موقت اومدیم خونمون می گم موقت به خاطر اینکه بابا مهدی یکشنبه بازم میره چین و ما به مدت 15 روز می ریم خونه مامان مهری اخ که از همین الان دلم واسش تنگ شده اما چه می شه کرد به خاطر کارش مجبوره امروزم از صبح رفته بودیم خونه مامان شهناز و شما اونجا هر کاری خواستی کردی اینجا عکساشو می زارم که اصلا نیازی به توضیح نداره ...
24 مهر 1392

خانه اسباب بازی

سلام الناز ماماني من دختر عزيزتر از جونم جونم واست بكًم اين جند روزي كه نبوديم اومديم خونه مامان مهري اخه بابا مهدي واسه كاراي ساخت زمين شمال رفته اونجا ما هم اومديم اينجا جند روزي كه اينجاييم از فرصت استفاده مي كنم بردمت خانه اسباب بازي و خدا رو شكر مشكلي بيش نيومد مي كًم مشكلي از اين بابا كه مي ترسيدم با بجه ها نسازي كه اينطوري نشد و كلي به شما خوش كًذشت البته تا روزي كه بريم خونه سعي مي كنم هر روز ببرمت با اينكه مربي اونجا مي كًه شما كوجيكي و نمي شه بري اما طبق معمول شما از عهده خودت بر مي ياي ميري تو فقط مشكل اينه بدون من نمي موني و منم بايد بشينم اونجا اما باشه از هيجي بهتره راستي يه روزم با دايي محمد برديمت سينما اصلا باورم نمي شد كه ب...
24 مهر 1392

جملات کودکی

امروز ناخوداگاه یاد جملات جالب کودکی هام افتادم . کشتم شپش شپش کش شش پا را . چایی داغه ، دایی چاقه ! سه شیشه شیر ، سه سیر سرشیر. امشب شب سه شمبه س ، فردا شبم سه شمبه س ، این سه 3 شب اون سه 3 شب هر سه 3 شب سه شمبه س. سپر جلو ماشین عقبی خورد به سپر عقب ماشین جلویی.  شش سیخ جیگر سیخی شش زار سربازی سر بازی سرسره بازی سر سرباز سرسره بازی را شکست. آن مان نماران، دو دو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی دختره این‌جا نشسته گریه می‌کنه زاری می‌کنه از برای من یکی رو بزن!! دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده!...سواد داری؟!!! نچ نچ نچ ، بی سوادی ؟!  ده، بیست، سه پونزده، هزار و شصت و شونزده هر کی میگه شونز...
24 مهر 1392

گردش همدان

سلام الناز عزیزم ببخشید یکم دیر شد که بیام و برات بنویسم اخه روز سه شنبه که رفته بودیم همدان که خیلی بهت خوش گذشت البته همش به عروسی گذشت وقت نکردیم بریم بگردیم فقط تونستم یه روز شما رو ببرم شهربازی اخه شما عاشق شهربازی هستی برد از اون هم شنبه  اومدیم تهران و تا مامان یکم به کاراش  رسید رفتیم شمال به خاطر همین دیر شد این هفته کلی بهمون خوش گذشت اینم عکساش ...
24 مهر 1392