اینروزای ما ..........
چند شب پیش که رفته بودیم دندان پزشکی بد از این که اومدیم بیرون یه پیتزا فروشی که گاهی میریم اونجا تا از کنارش رد شدیم به بابا گفتی بریم بشینیم پیتزا بخوریم اما چون هنوز ساعت 5 بود به بابا گفتم لوازم پیتزا رو گرفت و رفتیم خونه مامان شهناز و برات یه پیتزایی پختم که نگو و نپرس به نام شما شد و به کام همه اخه شما زیاد پیتزا دوست نداری فقط گاهی هوس میکنی اما عجب پیتزایی شده بود چه مامانی هستم من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی