کوچیک بودیم................اما.......دلمون بزرگ بود
خیلی خیلی یادش بخیر . یادش بخیر ؛ در به در دنبال یکی میگشتیم دفترامونو جلد کنه !!! . . چه حس خوبی بود وقتی میرسیدیم به درسهای آخر کتاب … . . دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه حیاط مدرسه وایستادی ، یه نفر میومد و بهت میگفت : با من دوست میشی ؟؟؟ . . شما یادتون نمیاد ، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی ، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد … . . شما یادتون نمیاد ، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکرد...
نویسنده :
مامان النازي
16:55